امروز صبح رسیدیم گرگان.امروز عروسی مریم جون(دخترعمه من) با عمو مهدی روزبه(که میشه پسرخاله من). مامان لیلی خونه ما بود که دیروز بعدازظهر با زن عمو و محمود و .... رفتن قم.ماهم که اخرشب راه افتادیم بسمت گرگان روزبه تا رسیدیم یاد کفتر دایی اسیماعیلش افتاد و جوجه ها . دیگه نگم که کلی بازی کرد و کفترا رو پر داد و چند تا از تخم کفترا روهم شیکوند. اصلا من ارایشگاه رفتنی نگفت کجا میری! شب هم که کلی تو عروسی بازی کرد و .... خوش گذشت شایسته خیلی ناز شده بود.دخترکم کلی بزرگ شده. فقط امان از روزبه که نه ب کسی بوس میداد ن بغل کسی میرفت.تازه عاطفه جون(خواهرداماد)و عمه مامانم روهم چنگ انداخت موقع بوسیدنش. همه چی عالی بود. ...